Fars-Türk

Wednesday, June 14, 2006



Collection of photos of Baharlu (Baharloo) tribe.

Unique collection of photos that represent the artistic impulses of a rural notable from the Baharlu (Baharloo) tribe. The photos give us an intimate glimpse of the multiple dimensions of tribal life, including economic and cultural, as well as documenting the many changes that occurring in the region, and the country, during the 1950-60s.

The Baharlu (Baharloo) tribe lived in the Southern Zagros Mountains near Shiraz, Iran.

Please note that many of these photos are still being developed and so do not represent the final product of my restoration and preservation efforts.

40 photos

man with hat-young bride (A Baharloo tribe bride, Zagros Mts, Iran, circa 1960)
scarf dance-3 hatted men
traveling musicians-wedding tent + dancers
2 walkers-wheatchaff
man & family-five standing men
2 fetching water-fighting w/ sticks
4 dudes in cotton-gyps
cotton trek-clan Meeting
hunt antalope-resting
girls waiting with cotton- 4 plus donkey
bride-dancers 3
5 men standing-6
transactors-dancers at camp
dance at the oasis-passing beauty
gypsy 2-encampment
sort dates 2-village feast
girl 1-4 cotton pickers
10 dancers-waiting
hagglers-weighers
circle Dance-drinks 2























استاد محمد بهارلو، از ايل ترك بهارلو در استان فارس

در باره محمد بهارلو

راه طولانى

* محمد بهارلو: ويولونيست، معلم و مؤلف در موسيقى ايرانى؛ متولد ۱۳۰۷
* بهره گرفته از كارل يان زوبك (ويولون كلاسيك)، سيدمحمد بحرينى پور، على اكبر شهنازى، ابوالحسن صبا و... (موسيقى ايرانى)
* مؤلف شش جلد كتاب براى آموزش موسيقى ايرانى با ويولن و تحقيق درباره فرم هاى سازنده موسيقى ايرانى (از ۱۳۳۳ تا ،۱۳۳۹ با مقدمه استاد ابوالحسن صبا)
* همكار با استاد موسى معروفى و لطف الله مفخم در گردآورى رديف موسيقى ايرانى (۱۳۴۱)
* مؤسس و سرپرست قديمى ترين آموزشگاه فعال در موسيقى ايرانى از ۱۳۲۵ تا به حال.
* دارنده لوح تقدير از طرف وزير فرهنگ و ارشاد اسلامى و مديريت اداره كل آموزش هاى هنرى به مناسبت شصت سال سرپرستى كلاس آموزش موسيقى ايرانى با درجه ممتاز.


سيدعليرضا ميرعلى نقى: گاه اتفاقى مى افتد كه در انسانى با استعداد و با فرهنگ، پرداختن به وجهى از علاقه ها و استعدادها، وجوه ديگر را از نظر مى اندازد و يا معطل مى گذارد. هر انسانى در شرايط دشوار انتخاب قرار مى گيرد و بايد مسؤوليت انتخاب هاى خويش را بپذيرد. گاه مجموع شرايط فرد و اجتماع پيرامون او، اين انتخاب را به او تحميل مى كند و گاه، اين تصميم به صلاحديد و تمايل كاملاً فردى صورت مى گيرد. در مورد بديع الزمان فروزانفر و پرويز ناتل خانلرى گفته اند كه اگر به جاى تحقيق و تدريس، قواى خود را يكسره در شعر و شاعرى متمركز مى كردند، از شاعران بلند مرتبه روزگار خود نظير بهار و شهريار، كم نداشتند. اشعارى كه از آنها باقى مانده، گواه اين گفته است.

در موسيقى نيز چنين اتفاقاتى كم نيست. استاد فرامرز پايور مى توانست برجسته ترين مدير ادارى و هنرى زمان خود در فضاى موسيقى باشد، اما انتخاب او نوازندگى و آهنگسازى و سرپرستى اركستر بود و بر همان هم پايدار ماند. استاد سيدحسين ميرخانى، از استعداد شگفت آورش در كمانچه نوازى چشم پوشيد و خود را وقف خوشنويسى و كتابت قرآن كرد. استاد علينقى وزيرى قبل از ورود به موسيقى، يك نابغه نظامى بود و منصب كلنلى را به نفع موسيقى رها كرد و زنده ياد عباس شاپورى، آهنگساز و نوازنده معروف دهه ،۱۳۳۰ در ساخت و تعمير ويولون در حد استادى بود؛ ولى از اين هنر او كمتر مطلع بودند. درباره استاد محمد بهارلو نيز چنين است. اكثر موسيقيدانان امروز، يعنى آنها كه اوج جوانى و خلاقيت او را نديده اند، تنها وجهه معلمى او را مى بينند و نمى دانند كه بهارلو در زمان خود، نوازنده اى با تكنيك بالا و نغمه پردازى با ذوق لطيف و سرپرستى توانا براى اركسترش بوده است. حتى از تحصيلات كلاسيك او در رشته مهندسى مخابرات نيز كمتر كسى خبر دارد و اين حد از تحصيل در تهران شصت سال پيش، حد كمى نبود. محمد بهارلو، تمام اين قابليت ها را داشت و هر كدام از آنها را در زمان مناسب خود نشان داد و مدارك نسبتاً كم اما گويايى كه از آن سال ها باقى مانده، گواه اين توانايى ها هستند.

استاد محمد بهارلو، در خانواده اى قديمى متولد شده و ريشه دار در ايل معروف بهارلو در استان فارس و تنها فرزند خانواده است كه داخل وادى هنر است. برادر بزرگ او (عبدالله بهارلو) با موسيقى آشنايى داشت و محمد كوچك را با نغمه هاى زيبا آشنا كرد. او خيلى زود پدرش را _ كه از مشروطه خواهان بنام و مردى داراى استعداد فنى فوق العاده بود _ از دست داد و ذيل تربيت مادرش كه بانويى با بصيرت و با فرهنگ بود، قرار گرفت. نواختن ويولون را از نوجوانى آغاز كرد و از زنده ياد سيدمحمد بحرينى پور (از شاگردان حسين خان اسماعيل زاده) بهره گرفت. او مى خواست نزد حسين خان يا حتى ابوالحسن صبا برود كه آوازه خيلى بيشترى داشتند، ولى برادر، صلاح ديد كه محمد نوجوان نزد بحرينى پور برود. وى در مدرسه موسيقى شهنازى (در خيابان ناصرخسرو، كوچه خدابنده لوها) درس مى داد و ارتباط او با بهارلو تا سال ۱۳۷۴ كه جهان را بدرود گفت، ادامه داشت.

محمد بهارلو براى آشنا شدن با تكنيك بين المللى نوازندگى ويولون نزد كارل يان زوبك رفت. يان زوبك يكى از دوازده استاد اعزامى از پراگ به هنرستان عالى موسيقى در تهران بود و صفحات متعددى از اجراهاى خود را در اروپاى شرقى انتشار داده بود.

بعد از اينكه يان زوبك به چكسلواكى برگشت، بهارلو تعليم را با روبيك گريگوريان، ويولونيست بزرگ ارمنى _ ايرانى ادامه داد. انديشه تحقيق درباره فرم هاى سازنده موسيقى ايرانى از آن زمان در ذهن بهارلوى نوجوان، جوانه زد، ولى هرچه از اساتيد وقت در اين باره سؤال مى كرد، راه به جايى نمى برد و تصميم گرفت به تنهايى اين راه را برود. راهى كه پانزده سال بعد به انتشار شش جلد كتاب هايش انجاميد.

بهارلو از استاد حسين ناصحى، در آموختن آهنگسازى استفاده شايان برد و دوستى اين دو تا آخر عمر كوتاه ناصحى ادامه يافت. به طور همزمان، در مدرسه صنعتى ايران و آلمان نيز درس خواند و دانشنامه خود را در رشته برق و ماشين را از آنجا گرفت و به دوره عالى مهندسى مخابرات وارد شد. معلم زبان آلمانى او در اين مدرسه نورعلى برومند بود كه در آن زمان، هنوز در جامعه موسيقيدانان، نامى نداشت و به تدريس زبان آلمانى پرداخته بود. بهارلو خيلى زود وارد فعاليت حرفه اى شد و انرژى سرشار جوانى را در راه عشقش گذاشت. موسيقى براى او اسباب انتفاع مادى نبود و او از صرف كردن ماترك پدرى اش در اين راه، ابا نداشت. يكى دو تن از دوستان دوره جوانى او كه بعدها در جامعه موسيقى اسم و رسمى پيدا كردند، دوره سخت جوانى و فقر امكانات را با يارى هاى بى شائبه بهارلو و مادر فداكارش، براحتى طى كردند و از امكاناتى كه با سخاوت در اختيارشان گذاشته شده بود، بهره گرفتند.

بهارلو در سال ۱۳۲۴ بعد از گذراندن آزمونى دشوار، اركستر كوچكى را به راه انداخت و تكنواز و آهنگساز آن اركستر نيز شد. ارتباط و دوستى او با دو استاد «ابوالحسن صبا» و «ابراهيم منصورى» از همين زمان آغاز شد. حسين خواجه اميرى (ايرج) و امين الله رشيدى، خوانندگانى بودند كه بيشتر از ديگران با اركستر بهارلو همكارى كردند. مطالعه گسترده بهارلو در موسيقى ايرانى نيز در همين سال ها بود و موضوعات آن به حدى متنوع است كه حيرت و تأمل را برمى انگيزد: تحقيق ميدانى درباره فرم هاى سازنده موسيقى ايران با استفاده از محضر اساتيد بزرگى چون حاج آقا محمد (دوامى)، صبا، حسين ياحقى، مرتضى محجوبى، موسى معروفى و... تحقيق عملى در تكنيك اجراى رديف هاى ويولون صبا با حضور و نظارت علاقه مندانه استاد صبا، جمع آورى و نت نويسى تصنيف هاى قديمى، نت نويسى رديف حسين خان اسماعيل زاده با استفاده از آموزه هاى سيدمحمد بحرينى پور و عليرضاخان چنگى كمانچه نواز ارزنده آن زمان، تصحيح دقت نويسى دوره هاى چهارگانه رديف سنتور و كتاب و رديف تار و سه تار صبا با نظارت استاد صبا و همكارى شاگردانش (داريوش صفوت و فرامرز پايور)، تصحيح و چاپ ويراسته جلد سوم از رديف ويولون صبا، همكارى با استاد موسى معروفى در نگارش كتاب رديف موسيقى ايران، فراگيرى كامل رديف مهجور و ارزنده حسين خان اسماعيل زاده، فراگيرى آثار علينقى وزيرى (كه نوازندگى بهارلوى جوان را ديده و تشويق كرده بود)، آهنگسازى و سرپرستى اركستر و اجرا در تلويزيون تازه تأسيس ثابت پاسال (شبكه سه) در سال هاى ۱۳۴۰ _ ۱۳۴۲ به خوانندگى احمد ابراهيمى و حضور نوازندگانى چون هوشنگ ظريف، محمد حيدرى، عباس خوشدل، حسن ناهيد و رضا ياورى. تأسيس كلاس موسيقى در خيابان لاله زار تهران در سال ۱۳۲۵ كه تا امروز، از لاله زار به خيابان صفى عليشاه و از آنجا به خيابان حقوقى و بالاخره به خيابان شريعتى فعلى منتقل شده و شصت سال بى وقفه به كار خود ادامه داده است. او در مدت شصت سال تدريس، استعدادهاى درخشانى چون ماجرا سمندرى و شهرزاد حيدرى را تعليم داد كه هم اكنون در اركسترهاى معتبر خارج از كشور به نوازندگى و در دانشگاه ها به تدريس پرداخته اند.

محمد بهارلو، نخستين موسيقيدان ايرانى است كه در پروژه اى مستقل و با انگيزه اى كاملاً فردى و بديع در زمان خود، با همان روش و مختصاتى كه در محيط هنرى تهران پنجاه سال پيش مطرح بود، به تحقيق درباره فرم هاى سازنده موسيقى ايرانى پرداخت. در زمان او هيچ موسيقيدانى چنين انديشه اى را نداشت، تنها روح الله خالقى و زنده ياد احمد فروتن راد (ويولونيست توانا و آموزگار مطلع در هنرستان موسيقى ملى)، اشاراتى در مقالات خود به اين موضوع داشتند، اما كار بهارلو در حد مقاله و اشاره نبود. تحقيقى يك تنه و بدون ابزار و امكانات بود. در عصر او، آثار قديم موسيقى ايرانى به فراوانى امروز در دسترس نبود. اساتيد قديمى گوشه گير و ديرجوش بودند و از اين مباحث استقبال نمى كردند، پشتوانه ذخاير نوشتارى در اين زمينه، هيچ بود و از طيف وسيع جامعه موسيقيدانها كسى به اين موضوعات علاقه نداشت. با اين وصف محمدبهار لو توانست شش جلد كتاب را در اين زمينه بنويسد و با هزينه سنگين، با خرج كردن از مايملك پدرى خود، آنها را انتشار دهد. اين كتابها، از محتواى جالب توجه آنها گذشته، از حيث كيفيت چاپ و زيبايى در كتاب آرايى نيز در زمان خود نمونه و مثال زدنى بودند. جلد اول، به كلياتى درباره آموزش موسيقى، اهميت عواملى چون دقت و تشخيص، طريقه صحيح دست گرفتن ويولن (كه بهار لو در كلاسهايش بر آن سخت اصرار دارد) و مقدارى تمرين است. جلد دوم راجع به فرم پيش درآمد، كتاب سوم راجع به فرم رنگ، كتاب چهارم راجع به فرم نغمه دو ضربى، كتاب پنجم راجع به فرم تصنيف و انواع آن، و كتاب ششم راجع به فرم چهار مضراب و اجراى آنها با تكنيك صحيح روى ويولون است. اكنون كه پنجاه سال از انتشار كتاب هاى بهار در گذشته و با اين همه امكانات تحقيق و انتشار، هنوز كتاب مستقلى راجع به فرم هاى موسيقى ايرانى نوشته نشده، مى توان به اهميت افكار و اقدامات او پى برد و ازاو با احترام بسيار ياد كرد. اكنون كه رنگ و نغمه دو ضربى دو عنوان فرم از فرم هاى قديمى و منسوخ است، ارزش نوشته هاى بهار لو را بهتر مى توان دريافت. بويژه دو مقاله بلند او درباره تصنيف و چهار مضراب، هنوز هم قابل استفاده و شايسته ارجاع است. اين كتاب ها با ويرايش مختصرى هم اكنون در مرحله تجديد چاپ هستند. لازم به گفتن اين كه مؤلف در هر كتاب بعد از شرح فرم موسيقايى، دوازده قطعه از ساخته هاى خود در آن فرم ها را نيز به عنوان نمونه كار كلاسيك آورده كه مورد استفاده نوازندگان ويولون واقع مى شود. توجه به مقوله مهم تكنيك در اجرا و رعايت نكات سازنده فرم در آثار بهارلو، مى تواند موضوع يك مقاله پژوهشى باشد.

محيط اجتماع و شرايط زمان زندگى محمدبهارلو، پاسخ دلگرم كننده اى به فعاليت هاى او نداد و زندگى او را در مسيرى انداخت كه مطابق با ايده آل هاى دوره جوانى او نبود. ده سال در محيط راديو كاركرد (۱۳۳۴ _ ۱۳۲۴) و نابسامانى محيط هنرمند آزار آنجا كه به امثال صبا و تهرانى نيز حرمتى نمى گذاشت، او را از آن محيط دلزده كرد، بهارلو زمانى راديو را ترك گفت كه دوره سخت و عُسرت بار اين سازمان به پايان رسيده بود و با تجديد ساختار ادارى، تخصيص بودجه، دعوت از هنرمندان و راه اندازى اركسترهاى كوچك و بزرگ، زمينه را براى كار و فعاليت مهيا كرده بود. بهارلو، كتاب هايش را بدون هيچ حمايت بخش خصوصى يا دولتى چاپ كرد. محيط موسيقيدانان كه درگير گره ها و پيچيدگى هاى رفتارى و اخلاقى خود بودند، بر خورد شايسته اى با حاصل كار او نكردند. تنها استاد ابوالحسن صبا بود كه با انسانيت فطرى و بلند طبعى ذاتى خود، ارزش كار او را فهميد و با اهداى دستخطى تشويق آميز، او را به ادامه كار دلگرم كرد. استاد بهارلو مى گويد: همان چهار سطر تشويق استاد صبا بود كه تا سالها بعد از آن مرا در آن راه نگهداشت. گفتنى است كه چاپ و نشر كتاب هاى آموزش هنر در زندگى تأليف منتخب صبا (همسر استاد) نيز با مساعى بهارلو بوده است، ناكامى در زندگى او بيش از يكى دو مورد بود: نمك نشناسى دوستان عهد جوانى كه در اجتماع قدرت گرفته بودند و مانع مطرح شدن نام و آوازه او مى شدند، مرگ مادر، ستم آشكار اولياى وزارت فرهنگ و هنر وقت در ارتباط با چاپ كتاب رديف موسيقى ايران و تملك بى استحقاق حاصل كار سى ساله استاد موسى معروفى و زحمات چند ساله بهارلو، سياست هاى جديد راديو و تلويزيون و وزارت فرهنگ و هنر كه موسيقيدانانى چون بهار لو را مطابق فضاى چاكرمنش و بله قربان گو نمى ديد همه دست به دست هم دادند و او را منزوى كردند. در چهل سال گذشته، بهارلو صرفاً به تدريس پرداخت، از رسانه ها كناره گرفت، تحقيقاتش را به كمد و گنجه سپرد و دل به خانواده و تربيت فرزندانش داد. از اقبال خوش، همسر او كه از فرهنگيان قديمى است، نهايت همكارى و اهتمام را در تربيت فرزندانش با او به كار بست.

سه دختر استاد محمد بهار لو، هر سه از تحصيلات عالى در موسيقى برخوردارند. با موسيقى كلاسيك اروپا و موسيقى سنتى ايران به خوبى آشنا هستند و تحصيلات كلاسيك خود را نيز ادامه داده اند.
* سال گذشته، استاد محمد بهارلو به خاطر شصت سال فعاليت بى وقفه در تدريس صحيح موسيقى ايرانى در آموزشگاه خود ( با درجه ممتاز)، از سوى دو تن از مقامات دولتى موفق به دريافت لوح تقدير شد. ماهنامه مقام موسيقيايى براى او ويژه نامه مفصلى در نظر گرفت و بيش از چهار برنامه راديويى در مدت يك ماه به مناسبت حضور او پخش شد. شنوندگان با شنيدن نوارهايى قديمى از سالهاى ۱۳۴۷- ۱۳۳۵ صداى درخشان ويولون محمد بهار لو همراه با تنبك استاد حسين تهرانى را شنيدند، جوانان اهل موسيقى با نام و آوازه و تحقيقات ارزنده او آشنا شدند و او را تا حدى كه حوصله زمانه اجازه مى داد، شناختند. با اين حال، هنوز در نهانخانه دل اين استاد سپيد موى و مهربان، بسيار نكته هاست همه آموختنى و ماندنى و به خاطر سپردنى، كه قرار است در سال جارى به روى صفحه كاغذ و لوح فشرده صوتى بيايد و ثبت شود و دستنوشته ها، نت ها و نواخته ها ثابت مى كند كه محمد بهار لو از استعدادهاى قابل توجه در عصر خود بوده ومقام او از يك معلم ارزنده موسيقى، بالاتر است؛ او در موسيقى و آموزش، به حدى از بصيرت رسيده كه رسيدن به آن براى نسل هاى آينده شايد مسيرى دشوارتر از مسير هنرمندان نسل گذشته را ترسيم مى كند. اگر چه هر راهى رونده خود را بالاخره پيدا مى كند.


Home [Powered by Blogger]